39.

سلااااااام، خوووووبید؟

وااااای چقدر دلم هواتون رو کرده بود . یه مدت لپ تاپم دستم نبود و نمیشد بیام ، حالا تو این مدت کلی دلم میخواست بیام و حرف بزنم ولی خب نشد دیگه ... بسسس که نبودم نمیدونم از چی بنویسم اصلا؟ پس تیتر وار یه چیزایی رو میگم تا بعدا دیگه روزانه ها رو بنویسم . باااشه؟

+ یادتونه گفتم میخوام برم کلاس نقاشی؟ خب کلاس نرفتم ولی دختر یکی از دوستای خانوادگیمون که خیلی با هم صمیمی هستیم گفت بیا خودم بهت یادم میدن هم نقاشی هم خط نستعلیق ریز اول قبول نکردم و گفتم خودت نی نی داری و سخته ولی گفت نهههه هم من تنهام هم تو بیا و این حرفا و این شد که الان میرم پیشش و دارم طراحی رو یادم میگیرم و سایه زدن رو. از ابتدا داریم شروع می کنیم چون من زیر خط فقر هستش استعدادم وسایه زدن رو بهم یاد میده نه نقاشی رو ولیییی خیلییییی دوست دارمممم. اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوب باشه و واقعا پشیمونم چرا دیر شروع کردم. الکی این همه مدت به خودم انرژی منفی میدادم که من استعدادشو ندارم و یاد نمی گیرم. واقعا وقتی شروع میکنی به طراحی زمان برات خیلی زود میگذره بدون اینکه خودت متوجه بشی. خط هم از پریروز کار کردیم و خیلیییی سخته آقا نوشتن "ن " چقددددر سختههههه خیلی بد می نویسم و باید زیاد روش کار کنم.

+ قرار بود یه خونه آپارتمانی کوچولو 85-70 متری بخریم تا زمانی که خونه خودمون رو بسازیم راحت زندگیمون رو بکنیم. اولش مخافت کردم ولی مستر باهام صحبت کرد و راضیم کرد و گفت آنی هرچی باشه خونه خودمونه و تا هروقت ساخت خونمون تموم بشه با خیال راحت می تونیم زندگی کنیم توش و بعدا هم میفروشیم یا اجاره میدیم اینجوری حداقل یه سرمایه داریم. خلاصه راضی شدم و یه مورد خوب پیدا کردیم که اوکی نشد. خالم اینا خم میخواستن دو تا خونه با همین متراژ بخرن واسه اجاره یا فروش و با هم دنبال خونه بودیم. یه جایی رو اونا بهمون پیشنهاد دادن که دیده بود و خوب بود متراژشم 85 متری بود . خب ما قرار بود واسه این خونه یه مقداریش رو وام بگیریم. یکی از دوستای مستر گفته بود میتونیم رو طبقه دوم خونه بابای مستر وام مسکن بگیریم که 5 درصدی هستش و میدونین وام 5 درصدی گیر نمیاد .ناظرش هم خودش بود و اصلا اشکال نداشت ما نمیخوایم طبقه دوم رو بسازیم ... پس قرار شد با این وام  که میذاریم رو پول خودمون بریم اون خونه رو ببینیم و اگه خوشمون اومد بخریم ولی خمون شب که قرار بود بریم خونه ببینیم بابای مستر گفت من پروانه ساخت بهت نمیدم!!! تو پرانتز بگم چون طبقه بالا به نام باباشه و ایشون گفت من با وام مخالفم و خوب نیست و کاری ندارم و نمیام براتون امضا بدم مستر گفت باشه پش ما به نام من بکن اونجا رو خودم کاراش رو انجام میدم و وام میگیرم و بعدا دوباره به نام خودت میزنیم. خلاصه یکشنبه که قرار بود بریم خونه رو ببینیم و منم پیش دوستم بودم واسه طراحی و مستر گفت شام خونه ما هستی و از اونور رفتیم خونه مستر اینا این بحث پیش اومد. من داشتم تو اتاق نماز میخوندم در واقع هنوز شروع نکرده بودم که مستر به باباش گفت فردا بریم پروانه رو به اسم من کنیم که باباش گفت شما اول برید خونه پیدا کنید بعد که همه چیز اوکی شد وام بگیرید مستر هم گفت وام تا بدن طول میکشه من باید یه چیزی تو دستم باشه بعد برم خونه ببینم خب ولی باباش زیر بار نرفت و مستر هم عصبانی شد و گفت نمیخوام. همون طبقه بالا رو آماده کنید منم با پولی که دارم یه کاری رو شروع میکنم ولی باباش گفت اول بنا خونه خودتون رو بذارید بعد من بالا رو آماده میکنم!!! مستر هم گفت من زمین رو گذاشتم واسه فروش چجوری بنا خونه رو بذارم؟ خلاصه یکم بحث شد و مستر گفت نمیخوام خونه اجاره می گیریم. خیلیییییی از دست باباش ناراحت شده و خب حقم داره. متاسفاته پدر شوهرم  لجبازه و وقتی با نظرش مخالفت می کنی بدتر باهات لج میکنه و کوتاه نمیاد.

اون شب مادر شوهر و خواهر شوهرم ناراحت بودن ولی کاری نمیشد کرد. به مستر میگفتن باهاش لج نمیکردی میدونی اخلاق بابات اینجوریه یکم سیاست به خرج بده باهاش حرف میزنی ... فعلا که مستر میگه مطمئنم بابا بالا رو آماده میکنه ولی نمیریم اونجا خودمون خونه اجاره میکنیم و بدون منت زندگی می کنیم. نمیدونم آخرش چی میشه ولی بهش فکر نمیکنم بالاخره یه چیزی میشه دیگه...

پدر شوهر خیلیییی مرد محترم و آروم و شریفیه ولی یه سری اخلاقای خاص داره و لجبازه که نمیشه کاریش کرد بالاخره هرکسی یه جوره و هیچ کس مطلقا خوب نیست :)

+ عروسیمون احتمال نود درصد ان شاالله اول نوروز هستش :))) قطعی شد بهتون میگم تاریخش رو :)

+ من برم کامنت هاتون رو تایید کنم. هنوز حرف هست ولی تریجح میدم کامنتا تایید بشن که خیلییی دیر شده و من شرمندتون هستم. امیدوارم وقت بشه بیام بهتون سر بزنم چون باید طرحم رو تموم کنم :)

نظرات 6 + ارسال نظر
آوا یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 16:06

سلام آنی عزیزم.
خوبی خانومی؟
تو لطف داری مهربونم.
نه گلم رمز عکس رو برنداشتم.شما چون یه بار بازش کردی دیگه رمزو برات نشون نمیده و حالت باز داره.
خیلی خیلی خوشحال میشم بتونم یه روز ببینمت خانومی.
میبوسمت.روزت خوش.

سمیرا چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 09:37 http://bazmman.blogfa.com

سلام آنی جون خوبی عزیزم؟
وای عروسی. عروس خانم خوشگل ان شالله مبارک باشه
آنی چرا بعضی نوشته ها رمز دارن؟

سلام عزیزم، مرسی
تو خوبی؟
بعضی که میخوام راحت با جزییات بنویسم رمز میذارم. نداشتی تو؟؟؟
الان برات میذارم

آوا یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 18:36

سلام آنی خانومی.خوبی عزیزم؟
نفاشی یه کجا رسید؟
مرسی که اومدی خوندیم.
آره منم توقع داشتم میثم اون موقع کوتاه بیاد اما خوب دیگه افتاده بود سر لج حسابی...
نتم درست شد و از امروز دیگه بدون مشکل در خدمتتون هستم.کلی دلتنگتون شده بودم.

آوا سه‌شنبه 16 شهریور 1395 ساعت 00:33

سلام آنی جان.
خوبی عزیزم؟
مرسی که اومدی...پس در مورد وساایل خونه هم عقیده ایم...فقط من کلا از رنگ سفید خوشم نمیاد.خخخخ.
آره از این به بعد برم خونه ی میثم اینا دلم برای مینا تنگ میشه حسابی.

آوا پنج‌شنبه 11 شهریور 1395 ساعت 09:39

سلام آنی جان.
خوبی خانومی؟
چه خوب که داری طراحی رو یاد میگیری..منم خیلی دوس دارم.موفق باشی بانو.
چقدر که خوب که این اخلاق پدرشوهرتو درک میکنی و ناراحت نمیشی.
خوب همه ی آدما اخلاق خوب دارن و اخلاق بد هم.هیچ کس کامل نیست و اون کسی در آرامش زندگی میکنه که اینو درک کنه و خوشحالم که تو درک میکنی.
ایشالا که تاریخ عروسی هم قطعی میشه.خوشبخت باشین عزیزم.
من برگشتم...

طلوع یکشنبه 7 شهریور 1395 ساعت 00:51 http://tolusobh.blogsky.com

آفررررین آنی پیکاسو نقاشی و طراحی خیلیییی خوبه.امیدواوم موفق باشی!
در مورد خونه ام امیدوارم هرچی خیره,همون بشه,ولی با نظر مادر شوهرت موافقم,بهتر بود مستربا سیاست بیشتری با پدرشون رفتار کنن.
گیلی لیییییلللیی عروووسی!!!!


آره طلوع خیلیییی خوبه پشیمونم چرا زودتر شروع نکردم ولی همینم خوبه امیدوارم بتونم پیشرفت کنم
آخه خیلیییی از دست باباش ناراحت بود و راستش منم خوشحال شدم اینجوری گفت. باباش قرار بود پولی که میخواد بالا رو بسازه واسمون بده ما بذاریم رو پولمون خونه بخریم تا آخرین لحظه هم گفت میدم و اصلا خودش حمایت میکرد و مدام میگفت کار خوبی میکنید خونه می گیرید یهو زد زیر حرفش! گفتیم خب مهم نیست وام می گیریم خودمون باز قرار بود پروانه رو به اسم مستر کنه یهو اون شب گفت نمی کنم! 7-8 ماهه کار طبقه بالا رو شروع نکرده با این بهانه که اول کار خونه خودتون رو شروع کنید بعد! خلاصه خیلی داره لج میکنه و منی که با بابای خودم بدون منت و لج بازی همیشه بهترین کارا رو واسمون کرده خیلییی بدم میاد از این رفتار و واقعا دوست ندارم برم بالا سرشون میدونم خیلییی خوب و مهربونن ولی به نظرم دوری و دوستی بهتره. بعدا باباش حتی به شوخی هم بگه زود کار خونتون رو تموم کنید و پاشید برید من بهم برمیخوره...
امیدوارم هرچی به صلاحمونه همون بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.