31.

سلام؛ نماز و روزه هاتون قبول

والا نمیدونم از کجا بگم؟ اووووم از اینجا شروع کنم که بنده ، آنی خانوم تصمیم داشتم تو ماه رمضون شبا دراز نشست و طناب و ورزشای شکم انجام بدم و هرشب با مستر بریم پیاده روی بسیار هم مصمم بودم واسه خودم ولی نشون به اون نشون که فقط شب اول دو سه تا طناب زدم و دو دونه دراز نشست رفتم و رگم گرفت و ولو افتادم وسط خونه  البتههه اینم بگم که من دو روز قبل ماه رمضون پ شدم و اصلا قرار نبود اینجوری بشه و چون خیلی از وقت قبلی نمگیذشت من فقط روز اولو خوردم و واسه روز دوم که بشه همون شبی که ورزش کردم دوش گرفتم و نماز عشامو خوندم که از فرداش روزه بگیرم منهت به دلیل ورجه وورجه کردنم یکم لک شدم که باز آخر شب رفتم دوش گرفتم و فرداش شد روزه بگیرم منتها دیگه از ترسم تا یه هفته نخواستم ورزش کنم. این شد که تنبلی بر من مستولی گشت و تا الان هیچ کاری نکردم

ماه رمضون هم میگذره و خدا رو شکر تا الان اصلا اذیت نشدم. دخترداییم که چهارم دبستانه اکثرا شبا اینجا میخوابه و همش تو دست و پامه و این یکی از دلیلای ننوشتن این مدت بود چون جلوش که نمیشد بیام وب دیشبم رفت خونشون و امروز استفاده کردم از نبودنش و گفتم بیام تا غیبتم کبرا نشده

ماه رمضون به روال قبل میرم خونه مستر اینا منتها واسه افطاری و شام. خونه ما داداشم اینا اصلا سوپ و این چیزا نمیخورن اینه که شام و افطارمون یکیه ولی خونه مستر اینا جداس ، شبیایی که من اونجام من و مستر و داداشش فقط شام میخوریم بعد افطار و مامان و باباش دیرتر میخورن. من قبلا به مستر گفته بودم من ماه رمضون باااید برنامه ماه عسل ببینیم گفته بود باشه اومدی خونمون نگاه کن مامان هم می بینه . اولین باری که رفتم خونشون دم غروب بود یعنی کلا تا مستر بیاد دنبالم و بریم دم اذان میشه و من دیگه تا رفتم خواستم کمک کنم مامانش سفره و بندازه چون نشسته بود پای ماه عسل و زمان از دستش بیرون رفته بود ( شهر ما موقعی که هنوز ماه عسل داره اذان میگه) بعد دیدم یهو باباش گفت موقع اذان چیه تی وی روشنه و درست نیست و در کمال تعجب من خاموش کرد مامانش هرکاری کرد خاموش نکن و آنی میخواد ببینه ولی خب عادتشه همیشه موقع اذان خاموش میکنه و میگه الان وقت عبادته نه تلویزون دیدن!!! خیلییییییییی ناراحت شدم مستر متوجه شد و از ناراحتی سرش رو تکون داد. دیگه کسی تی وی رو روشن نکرد تا موقعی که رفت مسجد و منم از عصبایتم ظرفای افطاری رو بردم آشپزخونه بشورم و هرکاری مامانش کرد بیا ادامشو ببین گفتم نمیخواد. مستر اومد کنارم معذرت خواهی کرد گفتم اشکال نداره . بعدشم نمازمو خوندم و آخرای ماه عسل رو دیدم.

خب بابای مستر اخلاقش اینه و باید باهاش کنار اومد. موقعی که عصبانی بودم تو دلم میگفتم به مستر میگم از این به بعد افطاری نمیام خونتون و فقط واسه شام میام ... من به یه برنامه ای علاقه دارم که فقط سالی یه بار میاد حقمه بببینم و ماها دوست داریم ببینیم چرا باباش به نظ بقیه احترام نمیذاره و فقط نظر خودش مهمه؟ از نظر ون درست نیست اون لحظه تلویزون روشن باشه باید تق بزنه خاموش کنه؟ و ... هزار فکر از عصبانیت به ذهنم رسید. ولی بعدا که با خودم فکر کردم گفتم چرا الکی مستر رو ناراحت کنم؟ اون چه گناهی داره؟ خب تو خونشون عادت دارن هیچ وقت به باباشون نمیگن نه و کلا خیلی احترامشو نگه میدارن و باباش هم الان عادت کرده. تو خونه بنده خدا بابام الویت همه چی اول با ماس حتی دیدن برنامه مورد علاقمون و این تفاوت ما و مستر ایناس واسه همین گفتم وقتی مستر معذرت خواهی کرد باز بگم برنامه مهم نیست، مهم اینه که موقع افطار کنار هم باشیم. بالاخره هر کسی یه عادت و اخلاقی داره و این به منزله بد بودن اونا نیست فقط تفاوت ما آدماس و باید با تفاوت ها هم کنار اومد. الانم دو روز در میون که میرم خونه مستر اینا موقعی که میاد دنبالم فلش رو میزنم به دستگاه که ماه عسل رو ضبط کنم و آخر شب که بیکارم اون قسمتی که ندیدم رو ببینم البته فعلا ضبط نکردم چون دو روز پیش که رفتم برنامشو دوست نداشتم زیاد حالا امشب که اونجام اگه قشنگ بود ضبط میکنم.

دیشب که دور دور میکردیم مستر با کلی مقدمه چینی اینکه میخوام یه چیزی بهت بگم خواهش میکنم قبول کن؛ میدونم عرفش اینجوری نیست و شاید خوشحال نشی و ... منم ترسیده بودم هی میزدم به بازوش بگوووو چی شده؟  آخرش گفت یه شب بریم فلان شهر و تو هرچی دوست داشتی بخر از فردا تا 1 تیر هرشبی که خواستی بریم وقتی اینو گفت تازه دوزایم افتاد و خندم گرفت... گفتش هرچی فکر میکنم واسه تولدت چی بگیرم اصلا نمیدونم چیکار کنم اصلا سلیقم واسه خرید زنونه خوب نیست. منم هرچی اصرار کردم نیازی نیست قبول نکرد و گفت اگه قبول نکنی باز باید فکر کنم که چیکار کنم؟

خب من سوپرایز شدن رو ترجیح میدم و این که اصلا ندونم پی برام گرفته تا روز تولدم ولی بهش حق میدم. مستر قبلا کسی تو زندگیش نبوده تا واسه خرید زنونه چیزی بلد باشه و ما دوره دوستی طولانی هم نداشتیم تا یاد بگیره . پارسال که آشنا شده بودیم و اولین روزای عاشقی بود برام دستبند گرفت. یادش بخیر دو شب بعدشم (4تیر) اومدن خواستگاری و تو ماه رمضون بود.

قصد دارم از این به بعد لباس و هرچیزی که با سلیقم جوره نشونش بدم تا کم کم بیاد تو دستش چه چیزای قشنگه و چه چیزایی نه خلاصه که باید روش حسابی کار کنم

دوستای گلم من با گوشیم نمی تونم درست کامنت بذارم جدیدا داره اذیتم میکنه اگه خبری ازم نیست بخاطر بی معرفتی نیست و همتون رو میخونم. الانم وقت بشه میام وبلاگاتون چون ماری پیام داد میاد بهم سربزنه شاید یهو بیاد و نتونم بیام پیشتون.

نظرات 9 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 23:15 http://likespring.blogsky.com

طاعات و عباداتت قبول عزیزدلم...
التماس دعا
ماه عسل هم امسال زیاد تعریفی نداشت به جز چند قسمت...ولی منم عین تو خوره شو دارم باید حتما ببینم حتی اگه بد باشه..خخخخخ

ممنونم عزیزم، طاعات شما هم قبول
آره، سال 93 خیلی خوب بود... دیوونه ایم بس که

آوا یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 08:20

سلام خانوم خانوما.
خوبی عزیزدلم؟
اره والا اون قسمتش خیلی گریه دار بود.چقدر خوشحالم که تونستم اون قسمت رو ببینم.....
ا منم چون بیرون نمیپوشم شلواره رو دقیق نمیدونم با چه مانتوییی خوب میشه....اما خوب فکرکنم طوسی با همه رنگی بیاد تقریبا....
چشم حتما و حتما برات دعا میکنم امشب.

سلام آوای گل
ممنون
اوهوم... من دیگه داشتم به هق هق میفتادم
اگه طوسی روشن باشه آره بهتر ست میشه از من یکم تیره اس ولی یکی جدید گرفتم روشنه گذاشتم واسه بعد عروسیم
مرسی عزیز دلم

فاطمه یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 05:06 http://fatima94.mihanblog.com

سلام خانمی خوبیدنماز روزهاتون قبول خوشحال میشم رمزتونوداشته باشم سحرتون بخیر

سلام عزیزم، ممنون
یکم بیشتر با هم آشنا بشیم حتما عزیزم

فرزانه شنبه 5 تیر 1395 ساعت 00:35 http://ghesmatema.blogfa.com

سالگرد خواستگاری تون مبارک...

ممنونم دوستم

تــــــرنم سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 20:43 http://ideal7669.blogfa.com/

پیاده روی کردن خیلی تاثیر داره :)
ولی برای شما که از نظر دیگران کمبود وزن هم داری یه کم عجیبه ها

اینقدر هوا گرمههه رسما آدم پخته میشه
آخه من قرص ال دی میخورم واسه مشکل کیستم از اون به بعد شکم آوردم

آوا شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 18:22

سلام عزیزدلم.
خوبی؟
خوندمت گلم...آخیی من چقدر پستای ماه رمضون دوستامو دوس دارم...یه حس و حال خوبی داره...
منم ماه عسلو دوس دارم.
میگما...هرپدرشوهری..ینی هرمردی یه اخلاق بدی داره..
پدرشوهر توام از نوع عجیبشه...ینی چی زد تلویزوینو خاموش کرد.خخخخ انگار نه انگار شما دارین نگاه میکنین.بیخیال عزیزم بهش فکر نکن...
تولدت کیه دخمری؟پیشاپیش مبارک باشه.
کلا مردا زیاد اهل سورپرایز کردن نیستن.نمیدونن ما چقدر خوشحال میشیم اونجوری...
مرسی که میای میخونیم گلم.
آره والا با 50 تومن که تا سرکوچه هم نمیشه رفت.خدای ما هم بزرگه.ایشالا که حل شه..
فدات.میبوسمت.نماز روزت قبول.

سلام عزیزم
مرسی دوستم
اوهوم. خیلی خوبن
آره ...
دیگه این کارو نکرد آوا فقط موقع اذان صداشو قطع میکرد و تموم میشد صدا میداد خخخ
مرسی عزیز دلم
آره، برعکس ما که همش فکر سورپرایز هستیم
خواهش میکنم عزیزم
ان شاالله
نماز روزه تو هم قبول

آرزو سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 12:40 http://arezoo127.blogfa.com/

عزیزممممم لازم نیس وبم بیای جواب بدی

همینجا جواب بدی میام میخونم :)

اووووخی پس خوب شد عقدتون عقب افتاد تا دوران عاشقی هم داشته باشید
البته عقد خیلی بهتره،آدم راحت تره :)

بااااشه
آرهههه
البته آرزو مستر همون برخورد اول عاشق شده بود و من یکم دو دل بودم و می ترسیدم انتخاب کنم. نامرد اینقدر عاشقانه حرف زد و ابراز علاقه کرد تا منم کم کم عاشقش شدم و اگه عقد عقب هم نمیفتاد ما یه دوران کوتاه عاشقی داشتیم چون به ماه رمضون خوردیم و عقد چند روز بعدش بود که عقب افتاد 22 مرداد شد

طلوع دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 21:09 http://tolusobh.blogsky.com

در مورد ورزش شکم,از یک روز قبل و تا یک روز بعد پریودی نباید ورزش شکم انجام داد.طبق تجربه بنظر من حلقه از همه چیز واسه شکم بهتره,اگر بلد باشی!
به مرور سلیقتون دست هم میاد,اگرم نیومد سخت نگیر,بهتر, خودت میوی میخری

اصلا از ذهنم رفت که نباید ورزش کنم
بلد نیستم حالا شاید یکی بخرم و سعی کنم یاد بگیرم از چند نفر شنیدم حلقه خوبه واسه شکم
همش میگه من سلیقم خوب نیست میگم خب بابا تو نظر بده من بهت کمک میکنم اگه بد بود میگم تا یاد بگیری. آره به مرور زمان یاد می گیره

آرزو دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 20:35 http://arezoo127.blogfa.com/

اضافه وزن داری؟یا برای سلامتیت میخوای ورزش کنی؟
چقدر بابای مستر متعصبه!اونم از نوع افراطیش!
ولی آفرین که باهاشون کنار میای و این تفاوتا رو درک میکنی :)
ا شما که ازدواجتون سنتی بود،مگه نه؟پس چرا نوشتی دوره دوستی؟
برای من مهم نیس سورپرایز بشم یا نه،مهم اون کادوئه س خخخخخخ

نه، تازه از نظر بقیه کمبود وزن هم دارم خخخخ
چون قرص هورمونی میخورم بخاطر کیستام یکم شکم آوردم واسه همین میخوام ورزش کنم از بین بره.
اتفاقا اصلا متعصب نیست آرزو! فقط به دو تا موضوع حساسه یکیش این که موقع اذان تلوزیون روشن باشه یکی دیگه غیبت و در مورد کسی حرف زدن وگرنه اصلا با نوع پوشش، آرایش، حجاب و هییییچ چیز دیگه ای مشکلی نداره. تازه وقتی جلوش بگی فلانی چقدر وضع ظاهریش افتضاحه بدش میاد و میگه پشت سر مردم حرف نزنید مهم قلب و انسانیته نه داشتن حجاب. برادر شوهر هم مدل مو و پوشش همش طبق مد دهه هفتادیاس اصلا گیر نمیده به این چیزا و آزادن بچه هاش.
آره ولی میدونی که بخاطر فوت دختر دایی مستر عقد ما عقب افتاد و خب اون دوران عاشقی ما بود. نوشتم روزایی که اول عاشقیمون بود آخه بعد شناخت و صحبت و چند تا دیدار عاشق هم شدیم . البته مستر از روز اول عاشق من شد و ما یه دوران خیلییی شیرین عاشقی داشتیم. در واقع فقط نحوه آشنایی سنتی بود بقیش نه
کارت درسته خخخخخ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.