33.

سلام

طبق معمول همیشه فاصله نوشتنام اینقدر شده که باید فقط به دو تا موضوعی که میخوام حتما ثبت بشه برسم و اونا رو بنویسم. قبلا گفته بودم بخاطر حضور دختر دایی نمیشه بیام بنویسم. حالا دو روزه رفته خونشون والا ما بچه بودیم عمرا مامانمون میذاشت خونه کسی بمونیم نمیدونم چرا الان ملت اینقدر بی ملاحضه شدن؟

خب یکم برگردیم عقب و بریم به یک تیر ، تولد من دو تیر هستش و تولد نمکی دوستم یک تیر. دوستای قدیم کاملا اخلاق نمکی رو می شناسن و یه مرور کلی میکنم فقط. این دوستم از اولش شوهرش رو جوری بار آورد و حالیش کرد که برای تماام مناسبت ها براش هدیه بگیره یعنی روز زن، روز دختر، تولد، سالگرد، عید نوروز، عید فطر، عید قربان اینا رو دوره آشناییشون حالیش کرده و حتی همون موقع اینم غیر مستقیم گفته وقتی زایمان کرد باید براش یه چیزی بگیره!!

خب هدیه بگیره ، نوش جونش منتها عادت بدی که داره اینه که سریع عکس هدیشو می گیره و می فرسته تو گروه و می نویسه مثلا اینم هدیه تولد من و بعد شروع میکنه به تعریف که شوهرم خیلییییی سورپرایزم کرده، هدیم خیلییییی قشنگه و ... روز تولد بقیه هم از قبلش اعلام میکنه ببینیم شوهرت چی برات میخره؟ ببینم برات چیکار میکنه؟ و روز تولد که میرسه میگه عکس هدیت رو بگیر و بفرست تو گروه بقیه مناسبت ها هم همینطور و ما سه تا ( من، هانی ؛ سالی) از این اخلاق متنفریم. خلاصه کنم واسه تولد هانی که تو خرداد بود همینکارو کرد و گفت تعریف کن چیکارا کردین روز تولدت و هدیه چی گرفتی و اینا؟

تولد خودش هم کلیییی تعریف کرد و عکس فرستاد بعد نوشت آنی تو هم فرداشب منتظر سورپرایزی! و از اونجا که من از این کاراش متنفرمممم اول که واسه تعریفاش فقط نوشتم مبارکه عزیزم در جواب این حرفشم به خنده نوشتم فکر کنم تو بیشتر از من منتظر تولدمی ، نمیدونم چرا من واسه این چیزا ذوق ندارم و فقط مهم اینه که مستر تولدم رو یادش باشه.

اونم شروع کرد که منم توقع هدیه نداشتم و اینا مه دروغ گفت چون چند شب قبلش بهم گفته بود صبرم نیست کی تولدم بیاد ببینم شوهرم میخواد واسم چیکار کنه و میدونم یکم دستش تنگه این روزا و ... .

شد روز تولد من و خب قرار بود من خودم به مستر بگم چی لازم دارم که بعد اینکه فکرام رو کردم دیدم دستگاه شمع خوبه، خب من بلد نیستم خودم اصلاح کنم و وقتی موی صورتم یا پشت لبم بیرون میاد عزا میگیرم نمیشه هم ابروم مرتب باشه و واسه یه پشت لب برم آرایشگاه که!!!  چون قرار بود من از آرایشگرم بپرسم چه نمونه از دستگاه رو بگیرم که خوبه این شد که زودتر نگرفته بودیم و همون شب تولدم رفتیم با هم دستگاه رو گرفتیم و بعد رفتیم خونه مستر اینا که دیدیم مامانش اینا خونن و نشد تنهایی جشن بگیریم ، خونه ما هم اون شب شلوغ بود شهر ما هم کوچیکه رستوران یا کافی شاپ درست و حسابی هم که نداره آدم بره بشینه دیگه نشد کاری کنیم. فقط موقعی که از خونشون اومدیم بیرون مستر بهم یه بسته کادو پیچ شده داد که یه کتاب بود و دویست تومن پول بینش. کلی ازش تشکر کردم که میدونه چقدر کتاب دوست دارم و تو هر مناسبت کنار هدیه اش بهم میده و بهش گفتم اصلا لازم نبود پول رو بدی ولی گفت میخواستم خیلی بهتر از این باشه ولی نشد. دیگه کلی با هم دور دور کردیم و مستر کلیییی حرفای عاشقانه زد و ازم تعریف کرد شب خوبی بود...

جالب اینکه نمکی تولدم رو تبریک نگفت برخلاف تمام سالهای دوستیمون تا بعد از نماز صبح که هانی تو گروه تبریک گفت بازم و اینم گفت ببخشید اکشب اصلا دور گوشیم نیومدم و دیر شد. عجیب تر اینکه نپرسید هدیه چی گرفتی و ... احتمالا فکر کرده چیزی نگرفتم منم هیچی نگفتم چون برام مهم نیست چه فکری میکنه. البته یکم زورم میاد که به نظرش فقط شوهر خودش از این کارا میکنه و بقیه مردا هیچ ولی مهم نیست.

خب بیایم به این چند روز... قبلا از پسردایی مستر و نامزدش نوشتم ، همون که دختره آرایشگر بود ...

مستر و این پسرداییش از بچگی با هم بودن و مث دو تا برادر صمیمی و بینشون رابطه خیلی عمیقی بوده ولی بعد عقد این پسردایی با این خانوم که شهر دیگه ای هستن و محل کار پسردایی هم اوونجاست رابطه کمرنگ تر میشه و اصلا ایشون تغییر میکنن کلا. از دوستاش وخانواده کناره می گیرن و کلا از اینان که بدون اجازه خانمش آب هم نمیخوره. خانمش هم هروقت میاد خودشون یه شکل درست میکنه و انگار با بقیه متفاوته. حالا از اینا بگذریم...

مستر چند بار پش اومده که به پسرداییش زنگ زده و اون گوشی رو جواب نداده و با اینکه قطعا شماره رو دیده باز زنگ زده بهش. چند شب پیش مستر گفت دلش واسه پسرداییش تنگ شده من بهش گفتم خب زنگ بزن تا اینکه چهار روز پیش زنگ زد و تا سلام کرده پسرداییش گفته مستر 5 دیقه دیگه بهم زنگ بزن!!! بعد که مستر از تلفن دفترش زنگ میزنه ( شماره اونجا رو میدونسته پسرداییش) جواب نمیده و بعدم خودش زنگ نمیزنه. گرچه از همون اولش هم ادب حکم میکرد پسرداییش میگفت من الان کار دارم خودم بعدا باهات تماس می گیرم.

بعد ما فهمیدیم پسرداییش و نامزدش اینجان، سه  شب پیش با مستر داشتیم دور میزدیم تو خیابون که دیدیم یه ماشین قشنگ که نمیدونم چه مدلیه اومد کنارمون و پسرداییش و نامزدش بودن... خانمش به من سلام نکرد و فقط سرشو تکون داد!!! البته مستر گفت خیلی آدوم گفته سلام ولی من نشنیدم اصلا ، پسرداییش هم خیلی سرد و معمولی حرف زد و گفت دیشب دیگه زنگ نزدی؟ مستر گفت چرا زدم با فلان شماره ببعد اونم لبخند زد و گفت آهان ... خب خیلییی ضایع بود رفتارش که شماره رو شناخته ! رفتارشون خیلی بد بود و اصلا خوشم نیومد بعدم که رفتن مستر گفت هدفشون فقط نشون دادن ماشین بود نه چیز دیگه. مثل اینکه قبلا هم با این ماشین اومدن شهر ما و گفتن ماشین دخترس که بعدا اون یکی پسردایی مستر یعنی داداش این آقا به مستر گفته بود دروغ گفتن و ماشین یکی از همکارای داداشش بوده، بعد یه بارم مامان مستر اینا رفتن شهر اینا و دیدن ماشینه نیست اونا هم گفتن حیاط خودمون جا نداشته تو حیاط همسایه اس!!!! این وسط نمیدونم کی راست میگه کی دروغ ولی مهم نیست واسه من این چیزا ، تنها چیزی که برام اهمیت داره اینه که کسی ارزش و احترام منو ببره زیر سوال .

شب بعدش یعنی پریشب خاله و دایی های مستر همه خونه مستر اینا بودن و مامان و بابای منم دعوت بودن. پسرداییش زنگ زد که بیاین با هم بریم بیرون که مستر گفت نمیشه امشب مهمون داریم و اونم اصرار کرده بود اما مستر گفته بود خانواده آنی هم هستن و نمیشه. قطع کرد بهش گفتم من تا صد سال دیگه هم با اینا جایی نمیام، من هیچ حرفی با زن این ندارم و اصلا از رفتارشون هم خوشم نمیاد. هنوزم یادمه که دیشب فقط سرشو برام تکون داد...

خلاصه رفتیم خونه مستر اینا و جالب اینه که با اینکه دعوت بودن نیومدن و بعد زنداییش گفت عروسش سرش درد میکرده نشده بیاد خیلی ضایع بود دروغش ولی بیچاره چی بگه؟ بعدم حرف شد و من جریان سلام نکردنش رو به خواهرشوهر گفتم و خاله مستر هم شنید و گفتن اصلا هیچ جا باهاشون نرو، معلوم نیست ماشین کی رو برداشتن و حالا اینجوری خودشونو می گیرن . اون شبم گذشت و مامان مستر هم آش درست کرده بود و من بسی خوشحال بودم و دلی از عزا در آوردم.

دیشب مستر شام خونه ما بود و بعد گفتن آنی فعلا گوشیم رو خاموش میکنم شاید باز پسرداییم زنگ بزنه و دیگه نمیشه بهانه آورد که نریم باهاشون منم باز تکرار کردم من با اینا هیچ جا نمیام و وقتی تو زنگ میزنی و اون جواب نمیده زشت نیست، ولی برعکسش زشته؟ البته فکر کنم واسه یکی دو ساعت مستر گوشیش رو خاموش کرده بود. ما هم رفتیم بیرون و با هم خوب بودیم و یسرم رفتیم خونه مستر اینا که مامانش اینا نبودن و یکمی استفاده کردیم از تنهاییمون و زودی اومدیم که بریم بیرون که من ماشین پسرداییش اینا رو دیدم که رد از خیابون ولی ما رو ندیدن. منم گفتم بریم وسیلمون رو عوض کنیم تا نشناسنمون و با خیال راحت دور بزنیم چون من ابدا اینا بیرون نمیام. دیگه رفتیم ماشین بابا رو برداشتیم و یکم دور زدیم و رفتیم پیش خالم اینا که میخوان یه بوتیک بزنن و گفتیم بریم کمکشون. تو مغازه بودیم و کارا رو میکردیم که پسردایی مستر زنگ زد و جواب داد! من اون لحظه نفهمیدم با کی داره حرف میزنه و آدرس بهش داد که من فلان جام و بیا بعد که قطع کرد گفت بهم و منم بهش گفتم مسترررر من نمیاااام ...

خلاصه رفت دم در و اومد گفت خیلی اصرار میکنن ده دیقه بیاین بریم بیرون گفتم تو برو ولی من نمیام از اول بهت گفته بودم هنوز کار زنش یادم نرفته حالا بیام باهاشون بیرون؟ بگو آنی داره به خالش اینا کمک میده و سر و وضعش مرتب نیست و نمیاد. مستر رفت بعد چند دیقه دیدم نامزد پسرداییش اومد تو !!!! منم پا شدم سلام کردم و گفت ببین منم با لباس تو خونم سر و وضعم رو بببین بیا اشکال نداره و اینا ... اندازه یه عروس آرایش داشت، موهاشو مدل داده بود ، یه مانتو جلو باز رو بلوزش پوشیده بود بعد سر و وضعش تو خونه ای بود !!!! من با یه تونیک ساده و یه رژ کمرنگ و موهایی که وقت نکرده بودم روز قبلش برم حموم و بی حالت شده بود شبیه کارگرا بودم در برابرش.

خب شما که غریبه نیستین کدم زنی دوست داره با ظاهری که آراسته نیست بره بیرون با دوستا یا فامیلای شوهرش اونم اینااااا که من دومیش باشم؟ واقعا سختم بود ولی دیگه مجبووووور شده بودم. رفتیم دور زدیم با ماشین قشنگ اونا! و منم با مستر و اونا خیلی خوب برخورد کردم ولی تو دلم برا مستر داشتم. اینم بگم من و مستر پست نشستیم . خب من بدم میاد اینجوری وقتی یه آقایی تو ماشین باشه من ترجیح میدم بیام عقب بشینم حالا نهایتش یک ساعت تو ماشین کنار شوهرت نشینی چیزی از دست دادی؟

دختر خونگرمی بود ولی خب تو حرفاش خیلی مودبانه یه چیزایی میگفت که خودشون رو بالا نشون بدن و من از یه سری حرفاشون خوشم نیومد فقط حیف که جوابشون ندادم همون موقع

ساعت دو و نیم بود که این دور زدن اجباری تموم شد و خداحافظی کردیم. همین که تو ماشین خودمون نشستیم به مستر گفتم دیگه هیچ وقت منو تو عمل انجام شده قرار نده. اونم گفت فکر میکنی من مقصرم؟ من گفتم آنی نمیاد سر و وضعش مناسب نیست ولی خودش گفت من میرم میارمش منم با لباس تو خونه ایم میرم بهش نشون میدم که بیاد اون موقع چیکار میکردم؟ خلاصه که با قهر منو رسوند خونه و رفت.

رسید خونه خیلی سرد پیام داد خونم و میخوابم منم همونجور سرد جواب دادم. نزدیک سحر پیام داد و کلی گله کرده بود که چرا اونو مقصر دونستم و گفته بود پسرداییش دو شبه داره زنگ میزنه بریم بیرون و نمی تونسته به کسی که براش احترام قائل شده !!!! و چند بار زنگ زده و اومده تا جایی که اون هست دنبالش چیزی بگه... نامزدش گفته میخوام با آنی در ارتباط باشم و اون سری هم اونا میخواستن و من نرفتم و ...

من خیلییییی ناراحت و گریم گرفت و جواب دادم الان با حرفات یعنی اونا خوب ، اونا واسه ما ارزش قائلن و فکر کنم من مقصرم! پسرداییت اصلا تلفن های تو رو جواب نمیداد حتی وفتی تو خیابون ما رو دید زنش به زن تو سلام هم نکرد ... از جواب ندادن جواب تلفن های مستر گفتم و اینکه تا الان اینقدر میومدن اینجا و هیچ وقت یه زنگ به ما نمیزدن و این دو شب که دارن اصرار میکنن حتما بخاطر رفتار بد اون شبشون بوده و ... و در نهایت گفتم دیگه هیییچ وقت هیییچ حرفی در مورد اونا نمیزنم .

از این ناارحت بودم که مستر دیشب با یه بیرون رفتن تماااام رفتارای پسرداییش رو فراموش کرد و حتی طرفش هم گرفته بود. اووووف

امروز یه چندتایی پیام دادیم بهم ولی سرد بودیم. من به هیچ عنوان واسه این موضوع پیشقدم نمیشم که ناراحتی بینمون از بین بره چون توقع داشتم مستر جواب پسرداییش رو نده نه اینکه حتی آدرس هم بده که کجاییم. امشب هم افطار خونشون هستم و میاد دنبالم و متنفرم از سردی و سکوتی که میدونم تو راه و حتی خونشون بینمون هست.

نظرات 7 + ارسال نظر
آوا دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 08:56

سلام آنی جانم.
خوبی عزیزم؟
دعوات کنم که پست جدید نذاشتی دختر؟
بنویس دیگه من یکی که منتظرم بخونمت و از حالت با خبر بشم.


ممنون از کامنت و مرسی از درک بالات.
ماشالا توی این پست آخرم انقدر دوستان بی رحمانه قضاوتم کردن و بهم تاختن که حسابی خسته ی روحی شدم...
نمیدونم چرا فکر کردن وقتی من یه تصمیمی رو گرفتم قراره با چهار تا کامنت و چهارخط توهین جا بزنم و مثلا حرف گوش کنم؟
خلاصه که دلم گرفته...
مرسی که برام دعا میکنی.
وایی خونه رو که نگو...یه دنیا نگرانم....
موفق باشی و خوشبخت دوست خوبم.

سلام عزیزم
ممنون
گذاشتم دیگه
آوایی بیخیال به خودت بگو بخاطر خودم گفتن چون دوستم دارن و به هرحال لحن و طرز حرف زدن آدما هم متفاوته
امیدورم بهترین ها برات پیش بیاد عزیزم
ان شاالله یه خونه خیلی خوب پیدا میکنی. سعی کن انرژی مثبت داشته باشی
ممنونم. همچنین تو و میثم عزیزم

آوا یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 08:35

سلام آنی جان خوبی عزیزم؟
ممنون که اومده بودی پیشم گلم..
تولدت مبارک باشه...هرچند با ده روز تاخیر شد.ببخشید.
ایشالا همیشه کنار مستر شاد و خوش باشی...
خوندم پستتو..
خوب اول از همه از رفتار دوستت بگم که خیلی رو مخه..
خوب این آدما زیادن که فکر میکنن فقط شوهر خودشون خیلی خوب و باحاله و براشون کادو میگیره و شوهر بقیه کلا هیچی.
بهترین کارو کردی که بیخیالی.چون اصلا مهم نیست و ارزش نداره...
اما در مورد این پسر دایی و خانومش.
دقیقا درکت میکنم..منم از زنایی که درست حسابی با آدم سلام علیک نمیکنن و خودشونو خیلی سطح بالاتر از آدم میبینن بدم میاد و البته درک میکنم که دوست نداشتی با لباس معمولی و سرو وضعی که خودت ازش رضایت نداشتی بری بیرون باهاشون...اما چه میشه کرد گاهی پیش میاد دیگه و این که مطمئنم که مسترت هم توی رودروایستی مونده و نظر تو براش مهمه..
امیدوارم دیگه قهر و کدورت تا الان ادامه پیدا نکردده باشه و شاد و سرخوش باشین.
میبوسمت...همیشه برات بهترین هارو آرزو دارم.

سلام آوایی مرسی عزیزم
ممنون دوستم. فدات
خیلییی
کلا عادتشه زیاد از شوهرش تعریف کنه البته الان بهتر شده اول عقدشون پدرمون رو در آورده بود از تعریییف
آره این رفتارای چیپ ارزش ناراحتی رو نداره
آوا اون شب هی خواستن بگن ما اینو داریم اونو داریم. معلوم نیست راست بود یا پز الکی چون سابقه دروغ گفتن هم دارن
آره مستر توضیح داد که تو عکل انجام شده قرار گرفته بوده
منم برای تو بهترین آرزوها رو دارم دوستم

فرزانه شنبه 12 تیر 1395 ساعت 16:23 http://ghesmatema.blogfa.com



ای جان....

خب میشید زود.....
بخشش



آره خوب شدیم

بهار چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 23:01 http://likespring.blogsky.com

اولا تولدت مبارک عزیزمممممم
ایشالا صد و بیست ساله شی
دوما اینکه ایییییش از اون دوستت...بدم میاد از ادمهایی که خودنمایی میکنن...حالا مثلا که چی؟میگفتی فقط تو شوهر داری...فقطم شوهر تو بلده هدیه بده بقیه مردا بلد نیستن...
رفتار نامزد پسردایی هم خوب نبوده...نمیدونم...مخصوصا اونجا که رفته جلو ماشین نشسته.منم با تو موافقم...بخاطر این چیزا از هم دلخور نشید.مگه سالی چند بار میخواید اونا رو ببینید که روی رابطتون اثر بذاره...
همیشه خوش باشی گلم

مررررسی بهار جونممم

ایییییییش ... منم بدم میاد
همیشه همینطوره. وقتی عقد کرد فقططط از نامزدش تعریف میکرد کلا عادتشه
خیلی بد بود بهار... هی تو حرفاش میخواست بگه ما این داریم ما اون داریم اینقدر بدم اومد ... معلوم نیست کدوم حرفشون راست بود کدوم دروغ
آره همین تصمیم رو گرفتیم
مرسی دوستم. توام همینطور

طلوع چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 22:24 http://tolusobh.blogsky.com

اولااا توووولدتون مبااارک,با کلی تاخیر
دومااا,روبا اینکه با توضیجات تو,تا حد زیادی من حق رو به تو میدم, البته شاید دچار سوتفاهم شدی و اون سلام کرده شما متوجه نشدید,اما تلفن جواب ندادنشون دلیلی نداره.
در هر صورت گذشته و بنظر منم همسرت مقصر نیست,تو نباید بخاطر چنیبن مسئله ای اوقات تلخی,میکردی,خلاصه اینکه بنظر من,این قهرها مزه ی خاص خودشو داره.مخصوصا وقتی آشتی,میکنی!!!!!

ممنونمممممم
مستر میگه من دیدم آروم سلام کرد ولی من ندیدم و نشنیدم یعنی اینقدر آروم بوده که فقط خودش شنیده.
آره بیشترش سوتفاهم بود. میدونستم نباید لج کنم و حرف بزنماااا ولی اصلا نمیشد
آره آشتی خیلی خوب بود

آرزو چهارشنبه 9 تیر 1395 ساعت 11:41 http://arezoo127.blogfa.com/

اینکه عکس هدیه شو مهم میذاره چیز بدی نیس چون منم معمولا عکس خریدامو میذارم،عکس هدیه هامو
ولی خب مهم اینه که قصد و غرض طرفو ببینیم،یکی میخواد فیس بده و بزنه تو سر بقیه،یکی میخواد یادگاری عکسا بمونه،دیدا متفاوته
ولی در کل کار نمکی قشنگ نیس،از آدمایی که پز میدن بیزارم!
تولدتم مبارک باشه،کادوهاتم مبارک ... دستگاه وکس خیلی خوبه ... منم تیرماهی ام :)))
چقدر پسردایی و نامزدش رفتارشون چیپه!!
هوووووووم

فرق میکنه رفتار و نیت تو عزیزم. من واقعا عکسای تو رو دوس دارم
اون فقط واسه اینکه ما ببینیم هدیه هاشو عکس میگیره و با فیس توضیح میده که اعصابت رو بهم میریزه
ممنونم عزیزم... تولد توام مبارک ... آره خیلی خوبه ... چقدر خوب :)))
خیلیییی !!!

maloosak سه‌شنبه 8 تیر 1395 ساعت 19:16 http://maloosak.69.mu

خیر، برکت، خرسندی، سلامت، خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت، توشه شب قدرتان باد.
از ته دل خوشحال میشم به منم سر بزنید.
89561

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.